گفتی یک دقیقه سکوت کن...
به احترام تمام گذشته ات ..!!!!!!!
سالهاست سکوت در حسرت این دیداراست ...
تصمیم گرفتم و....
امروز !!!!!
یک دقیقه که برابر بود ....
با یک سال نوری
سکوت کردم
نه به خاطر لحظه های
تلخ وشیرین گذشته ام
که......
به خاطرموی سپیدت
وجوانیت که عصای چوبین
خاطراتت را بر سطح خیابان میکوبد
وعینکی که چشمهایت
در پشت آن خیابان گز میکنند
وبه خاطر آرزوههایی
که هرگز به آنها نرسیدی
سکوت کردم
در سکوتم چه فریادها که نشنیدم
چه داغها که ندیدم
وچه اشکهای پنهان ? ندیدم
که تازه درحال متولد شدن بودند
بی آنکه زایشگاهی در کار باشد
ویا شاخه گلی برای هدیه
در انتظارشان ........
ص...امیدی ....